مسیر پزشکی

در مورد آزمون بورد تخصصی و مدل ذهنی مناسب برای آزمون‌های پزشکی

در حیاط بیمارستان با هم راه می‌رفتیم. چند روز بعد از امتحان بورد بود و مشغول کارهایی بودم که چند ماه آن‌ها را به تعویق انداخته بودم. او شش سال قبل از من بورد داده و نتیجه بسیار خوبی هم گرفته بود. گفت: قبول داری هیچ آزمونی شبیه به بورد نیست؟ کنکور و دستیاری هم […]

مسیر پزشکی

پایان یک میراث | از کتابی که دیگر به‌روز نخواهد شد

حدود چهار سال پیش بود که با یک معلم جدید آشنا شدم. از طریق کتابش. نه. حرف‌های بالا مناسب نیستند برای شروع نوشتن از او. شاید شروع با آن جملات I have a thing for مناسب باشد. آره. این شاید بهتر باشد. من یک علاقه‌ی خاص به کتاب‌هایی دارم که اپی‌گراف دقیق و بجا دارند.

مسیر پزشکی

تجربه خریدن تکست بوک و چند پیشنهاد برای خرید بهتر

پاییز ۹۲ بود که یک کتاب‌فروش کتاب‌نشناس در گرگان هارپر را به من معرفی کرد. به من که قرار بود بهمن همان سال نخستین ترمم را شروع بکنم، از بیوشیمی هارپر به عنوان کتاب اصلی تکست‌بوک در ترم‌های نخست پزشکی یاد کرد. من هم اطلاعی نداشتم و نمی‌دانستم. شاید هم اتفاقاً کتاب‌شناس بود و از

دستیاری

و دوباره انتخاب رشته و نقش اشتیاق

در این روزهای شلوغ و آشفته،‌ فکر کردن به انتخاب رشته برای دستیاری، بی‌شک سخت هست. مخصوصاً که از تصمیم‌هایی شده که وزارت بهداشت با شرایطی که گذاشته، آن را نسبتاً برگشت‌ناپذیر کرده و هزینه‌ی پشیمانی را آن‌قدر بالا برده که سخت بشود از این تصمیم برگشت. من ۴ سال پیش طب داخلی را انتخاب

از معلمی

با ذهن سقراط در جهان بقراط

من معلم‌های بی‌نظیری داشته‌ام و دارم و همواره سعی کرده‌ام شاگردی کردن را تا جایی که می‌توانم رعایت بکنم. امشب یاد یکی از بی‌نظیرترین‌هایشان بودم و فهمیدم این دو ماه که او را ندیده‌ام، چقدر دلتنگش شده‌ام. البته که چند باری برای ایشان در واتس‌اپ پیام نوشتم و همواره محبت‌شان در پاسخ مرا شرمنده می‌کرد.

از معلمی

از معلمی در پزشکی (و دلیل قابل تهیه نبودن دوره‌های قبلی)

سال ۱۳۹۴ بود که اولین بار به شکل رسمی محتوای آموزشی پزشکی درست کردم. با یکی از دوستانم – هوداد نقشوار – درس‌نامه‌ی فیزیولوژی غدد را تحت نظارت یکی از استادان خوش‌فکر فیزیولوژی‌مان نوشتیم. دو قسمت بزرگ داشت: هورمون‌های هیپوفیزی و هورمون‌های دخیل در متابولیسم کلسیم. کم کم بیشتر شد. مثلاً همین‌طوری به بچه‌های یک

دانشجوی طبابت

برای هدف‌گذاری دروس پزشکی برای سال جدید

طبابت صحیح،‌ دشوار است. اما به معنای غیر ممکن بودن آن نیست. از طرفی، درس خواندن به میزان گسترده و/یا عمیق، این ترس را به وجود می‌آورد که ممکن است چیزی را بلد نباشم و دائماً این نگرانی هست که نکته‌ای را در مورد این مریض نادیده گرفته‌ام. اولین بار، این حس در دوران فیزیوپاتولوژی

دستیاری

آخرین سه روز

یک فصل دیگر از فلسفه تنهایی را تمام کردم. بعضی از قسمت‌های کتابش را دوست دارم. برخی را با شک زیاد می‌خوانم. عقربه‌ی ساعت، از ۲ عبور کرده. بهتر است بخوابم. صبح کلاس دارم. *** بیدار شدم. ساعت ۵ بود. زود بود. کشیک هم هستم. دوباره خوابیدم. بیدار شدم. ساعت ۶ بود. خواب منقطع همیشگی.

مسیر پزشکی

شاید از بلندترین قله‌های پزشکی

اسلایدهای کلاس امروزم را مرتب می‌کردم. برخی را حذف می‌کردم. تعدادی نیز اضافه کردم. اسلاید ساختن برای من، مرتب کردن ذهنم است. هیچ‌وقت به یاد ندارم یک سخنرانی را صفر تا صد تمرین کرده باشم؛ اما شده که ده پانزده اسلاید را چند ساعت عقب جلو کرده باشم و تغییرات جزئی داده باشم. در این

از همین نزدیکی

درک کردن صرفاً برای دیگران

این مدت چند بار و با چند مصداق یک مسئله را دیده‌ام. آن‌قدر تکرار شده که دلم می‌خواست این‌جا بنویسم که بیشتر به آن فکر بکنیم. شرح ماجرا طولانی نیست و نوشته‌ی کوتاهی خواهد شد. اما فکر کردن به آن مهم است. داشتم در نظر می‌گرفتم با چه کلماتی و با کدام مصداق آن را

اسکرول به بالا